محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

رشد فکر .......

سلام عشق من شما از دیروز حسابی خوشحالی چون دیگه روزهای باقیمونده تا اومدن باباییت به تعداد انگشتان یک دستت شده . دیشب که tv  آهنگ سیاوش قمیشی پخش میکرد وقتی آهنگش تموم شد گفتی: چه آهنگ قشنگی بوداااا!!!! و چند ثانیه بعد گفتی : این چه آهنگی بود پخش کردن؟!!! من با این آهنگ یاد بابایی افتادم این روزها باز هم با کلامت و افکارت متوجه یه مرحله جدید توی زندگیت شدم . شما همیشه همینطوری بودی انگاری توی یه روز یهو یه اندازه ای بزرگ میشی ، از بدو تولدت دقیقا با تموم شدن یک ماه و شروع ماه دیگه شما هم یه تغییر خاص میکردی . امشب بعد از شام روی پارکت ولو شده بودیم و tv  می دیدیم که پرسیدی : مامان یادته یه بار تو و بابایی دعوات...
9 خرداد 1391

پسری در خانه مانا(مامان مامانی) به روایت تصویر

                       بفرمائید ادامه مطلب      پسری با دوچرخه اش به سوی خانه پدربزرگ بنده یادش به خیر حیاط خونه بابابزرگ و شیطنت های کودکی ما حیاطشون فوق العاده سرسبز و با صفاست.......... و این هم حیاط خونه مانا مانا عاااااااااااشق گل و گیاهه پسری در حال بازی با گوشی مانا خانه پدربزرگ بنده البته داخل کوچه عکس گرفتیم   بیرون حیاط خونه مانا ، کنار دروازه ، کوچه شمالی از نظر پسری خودش و اون دوتا جانور که عضوی از خانواده شده...
7 خرداد 1391

تموم شدن کلاسهای مامانی و بیشتر با هم بودن.....

سلام عشق مامان ، عزیز دلم....... امروز و فردا آخرین روزهای دانشگاهمه و قراره مامان تنبل بره و از دوستاش کلیییییییی جزوه بگیره . از 31 خرداد هم امتحانا شروع میشه و بعدش تعطیلات هوراااااااااااااااااااااااااا ببین چقدر سرخوشم ، از الان برای یک ماه و نیم دیگه ذوق میکنم . شهریور آزمون کاردانی به کارشناسیه و من دلم میخواد قبول بشم . راستش دوست دارم توی همین دانشگاهی که هستم تا ارشد رو بخونم . آخه هرچی شما بزرگتر میشی مسئولیت های من سنگین تر میشه برای همین هم باید حداقل تا دوم -سوم ابتدایی برسی درس من تموم بشه ، توکل به خدا... دیروز بعد از چند روز استراحت در خونه مانا و بهتر شدن حال بنده و همینطور بیمه کردن ماشین برگشتیم خونه مون . ...
6 خرداد 1391